اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن اسماعیل بن الیحیی بن بنان الخطبی مکنی به ابومحمد. وی از حارث بن ابی اسامة و کریمی و عبداﷲبن احمد و جز آنان سماع دارد و از او دارقطنی و ابن شاهین و ابن رزقویه روایت کنند. او ثقة و فاضل و نبیل و فهیم و عارف به ایام عرب و اخبار خلفا بود و تاریخی بزرگ بترتیب سنوات تصنیف کرد. تولد وی در محرم سال 299 هَ . ق . و وفات در جمای الاَّخره ٔ سال 350 در خلافت المطیعﷲ است . (معجم الأدباء ج 2 ص 349).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۴ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صبیح الثقفی ، مکنی به ابواسحاق . وی از سعدویه و سهل بن عثمان و شاذکونی روایت دارد. ابوعبداﷲ الغزّال ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مهاجر. صاحب کتاب کافی درباب آداب زکاةدهنده روایتی از او نقل کرده است . ابوالحسن عرفی از وی روایت ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تیمی ، مکنی به ابویحیی . محدث است و از اعمش روایت کند.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ۞ ابن ابراهیم خلیل (ع ). مؤلف تاریخ گزیده گوید: ساره (زوجه ٔ ابراهیم ) هاجر را با ابراهیم بخشید، ابراهیم را ازو پس...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن عبادبن العباس بن عبادبن احمدبن ادریس الطالقانی . رجوع به صاحب بن عباد شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسین عبدالغافربن محمد فارسی نیشابوری . متوفی 504 هَ . ق . از معاصرین غزالی . وی پدر امام عبدالغافر نویسنده ٔ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحکم ، مولی زبیر. وی کاتب عمربن عبدالعزیز بود. (عقدالفرید مصحح محمد سعید العریان ج 4 ص 249). رجوع به اسماعیل ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الفتح ، مکنی به ابوالقاسم المقری . از مردم قلعه ٔ ایوب باندلس . ابن بشکوال گوید وی فقیه و از اهل علم و مقدم...
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم بن سوید، ملقب به ابوالعتاهیة و مکنی به ابواسحاق . رجوع به ابوالعتاهیه شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القل...