اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمروبن نجیح مکنی به ابواسحاق بجلی (بالولاء) کوفی . وی به اصفهان رفت و سکونت گزید و در سنه ٔ 227 هَ . ق . درگذشت . او از مسعر و ثوری و شیبان و حسن و علی پسران صالح بن حی و عثمان بن غالب حدیث شنید و از او اسیدبن عاصم حدیث فراگرفت . و عبیداﷲبن محمدبن عائشه و ابوالربیع الزهرانی و احمدبن محمدبن عمربن یونس یمامی از او روایت کنند و عبدان بن احمد، اسماعیل صاحب ترجمه را موازی اسماعیل بن ابان دانسته و گوید: وی به اصفهان رفت و ناشناس ماند و ابراهیم بن اورمه گوید: شیخ مثل اسماعیل بن عمرو ضیعوه باصبهان . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 208).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۵ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن صدیق مکنی به ابوالصباح . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الطبری . یکی از رؤسای طایفه ٔ بنی الطبری است . این قوم در اوائل قرن چهارم هَ . ق . نفوذ و اقتداری در صقلیه داشت...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن طغتگین بن ایوب ملقب بمعزالدین ایوبی . پسر سیف الاسلام طغتگین برادر صلاح الدین ایوبی است . وی در سنه ٔ 593 هَ . ق ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن طلحة. وی یکی از ده پسر طلحةبن عبیداﷲ ابوقحافةبن عثمان بود. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 209).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عامر. بهبهانی در تعلیقه ٔ رجالیه گوید: ابن ابی عمیر از حماد از صاحب ترجمه روایت دارد. و او پدر علی بن اسماعیل بن ع...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبادبن العباس بن عبادبن احمدبن ادریس الطالقانی مکنی به ابوالقاسم و ملقب به صاحب . رجوع به صاحب بن عباد... ش...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباد قصری . شیخ در رجال خود او را درعداد اصحاب رضا (ع ) شمرده و از مردم قصر بنی هبیرة ۞ دانسته . رجال نویسان متأ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس . اسماعیل بن عبدالرحمن صابونی بوسائطی از او و وی بوسایطی از رسول (ص ) نقل کرده که فرمود: للمؤمن عند افطا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس الحمصی مکنی به ابوعتبة. محدث است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 67 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس العیشی . محدث شام متوفی بسال 181 هَ . ق . (حبیب السیر ج 2 جزو3 ص 84).