اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حاجب بن حمان دهقان کسانی حاجبی مکنی به ابوعلی . از مردم کسانه و منسوب به جد خود. وی الجامع الصحیح محمدبن اسماعیل بخاری را که با پدر خود در سال 316 هَ . ق . بغریر (؟) سماع کرده بود، از ابوعبداﷲ الغریری (؟) روایت کرده است و در این هنگام از راویان صحیح کسی که از غریری روایت کند برجای نبود. وی مردی ثقه و صالح بود و دانشمندانی چون ابوالعباس مستغفری و ابوسهل احمدبن علی ابیوردی و ابوعبداﷲ حسین بن محمد الهلال (؟) بغدادی سوی وی شتافتند و از او سماع دارند. حاجبی از ابونعیم عبدالمل»بن محمدبن عدی استرآبادی و ابوحسان مصیب بن سلیم ، و جز آنان ، نیز سماع دارد. و یک یا دو روز پس از مراجعت از بخارا، در سنه ٔ 391، به کسانه ، وفات کرد. رجوع به انساب سمعانی ورق 149 شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن نزاربن مستنصر. که حسن صباح او را به ایران آورد. رجوع بتاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 522 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن نشیط مکنی به ابوعلی . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصربن احمد. امیر نصر درایام دولت و اقبال منصب ولایت عهد به پسر بزرگ خود اسماعیل تفویض کرد اما اسماعیل پیش از ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نظام المل» ابرقوهی قاضی . او راست : کتاب تعبیر سلطانی که بنام ابوالفوارس شاه شجاع در سال 763 هَ . ق . مرتب بحروف ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوبخت . رجوع به اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت و ابن خلّکان چ تهران ج 1 ص 147 س 28 و عیون الاخبار ج 3 ص 248 س ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نیکروز. وی جد قاضی مجدالدین اسماعیل است . (تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 حاشیه ٔ ص 76).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن وردان مکنی به ابوعمر. محدث است . رجوع به المصاحف ص 175 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن ابی الرضاء موصلی مکنی به ابوالمجد.او راست : غایةالوسائل الی معرفة الاوائل . و مزیل الارتیاب عن مشیمةالانت...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن جمیع ملقب به موفق الدین . او راست : کتاب ارشاد لمصالح الانفس و الاجساد.