اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسماعیل

نویسه گردانی: ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن مسلمةبن قعنب قعنبی ۞ مدنی مکنی به ابوبشر. نزیل مصر. محدث است . وی از شعبة و حمادین روایت دارد وابوزرعة و ابوحاتم ازو روایت کنند. و او صدوق بود وحاکم او را توثیق کرده است . (حسن المحاضرة ص 126).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) اسمعیل نیز رسم الخطی است از آن . جوالیقی گوید: و قالوا: «سراویل » و «اسماعیل » و اصلهما «شروال »و «اِشماویل » و ذلک لقرب ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام انگشتری زمردین مشهور. رجوع باسماعیلی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عاملی در موصل از دست ممالیک بحریه ٔ مصریه . (کتاب النقود ص 129).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نبیرگان سلطان محمود غزنوی که در قلعه ٔ دهک محبوس شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 403).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام مردی صاحب مذهب اباحت که در دین وی نره ٔ اسب پرستیدندی و اسماعیلی بدو منسوب است (؟). (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ششمین از نظامشاهیان (در احمدنگر) که از 997 تا 999 هَ . ق . حکومت داشت . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 290).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صاحب عیون الاخبار بوسایطی از او، و وی بوسایطی از رسول (ص ) روایت کرده : «یحمل هذا العلم من کل ّ خلف عدوله (؟) ینفون...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام پدر شهاب الدّین ادیب صابر ترمذی است . رجوع به ادیب صابر شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بنی احمر که در کشور اندلس فرمانروایی داشتند. پس از گذشته شدن پدر، برادر وی محمد بحکومت رسید و زمام مَها...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) موضعی بمغرب دریاچه ٔ ارمیه .
« قبلی صفحه ۱ از ۷۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.