اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصربن احمد. امیر نصر درایام دولت و اقبال منصب ولایت عهد به پسر بزرگ خود اسماعیل تفویض کرد اما اسماعیل پیش از پدر بعالم آخرت انتقال کرد و چون نصر درگذشت امرا و ارکان دولت ، پسر دیگر وی نوح را که امیر حمید لقب داشت بر مسند ایالت نشاندند. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 2 جزو4 ص 130، 134، 136، 139، 149 و شرح احوال رودکی بقلم سعید نفیسی ج 1 صص 322-323 و کتاب الاوراق صولی ص 237 شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۳ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد. مؤلف عقدالفرید از او روایتی آورده است . (عقدالفرید چ محمد سعید العریان جزء 7 ص 149).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد متولی . شرطه ٔ بغداد. رجوع باخبار الراضی باﷲ و المتقی باﷲ چ لندن ص 135، 136، 139، 140 و 231 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اخ ) ابن احمد آخری دهستانی . از روات است .
اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن احمد آنقروی . رجوع باسماعیل آنقروی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن اثیر حلبی . رجوع باسماعیل بن احمدبن سعید... شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن اسید ثقفی ، مکنی بابی اسحاق . او راست تفسیر و مسند. وی برادر عبداﷲ است و از مکیین و بصریین و کوفیین (ابی ک...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن علی بن موسی بن عبداﷲ بیهقی . وی از پدر و برادران خویش ابوسعید و ابوعبداﷲ سماع دارد و این دو نیز ا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲ الحیری ۞ الضریر، مکنی به ابوعبداﷲ. یاقوت گوید او مفسر و مقری و واعظ و فقیه و محدث و زاهد و یکی از...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد اسلامبولی مصری حنفی . او راست : شرح الخلاصةالوافیة، و آن منظومه ایست در عروض و در مطبعه ٔ تمدن بسال 1318هَ ....
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد حسینی جرجانی ملقب بزین الدین . رجوع باسماعیل جرجانی شود.