اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن حریث بن مَردانبِه القطان مکنی به ابواحمد. متوفی بسال 260 هَ . ق . یا اندکی پیش از آن . و در آخر ایام عمر وی بعض احادیث او در حافظه ٔ وی بهم آمیخت و وی مذکور بزهد و عبادت و نیکوحدیث است و غرائب و فوائد او بسیار است . او راست : المسند. و تفسیر. محمدبن حُمَید الرازی ازو روایت دارد و وی از سفیان بن عیینه و بِشْربن السری و وکیع و انس بن عیاض و معن و یحیی بن سُلَیم و ولیدبن مسلم و عبدالرحمن بن مهدی و ابی داود و ابی جابر روایت کند. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 209).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن خلف بن سعیدبن عمران الانصاری المقری النحوی الاندلسی السرقسطی ۞ الصقلی مکنی به ابوالطاهر. وی در علوم آداب ا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلیفه قاضی مکنی به ابوهانی کوفی . وی از موالی سعدبن عبادة است . منصور قضاء اصفهان بدو داد و او در ولایت مهدی د...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلیل . محدث است و از علی بن مسهر روایت دارد. (المصاحف چ لیدن ص 36).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلیل . ابن الجوزی در مناقب الامام احمدبن حنبل بوسایطی ازاو آرد که میگفت : لو کان احمدبن حنبل فی بنی اسرائیل لکا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلیل مکنی به ابوجعفر. محدث است .
اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن خلیل مکنی به ابوعبداﷲ کوفی . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن داودبن وردان بزاز مصری . وی از ابوطالب عبداﷲبن صلت بوسایطی از رسول (ص ) روایت کرده که آن حضرت فرمود: من ولی ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن داود الحوری . ابن الجوزی در فصل «ذکر جماعة من کبارالذین اجابوا فی المحنة» او را یاد کرده است . (مناقب احمدبن حنبل...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن دراس مکنی به ابودراس . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن دینار کوفی . شیخ طوسی در فهرست و ابن شهرآشوب در معالم العلماء و نجاشی در رجال خود او را یاد کرده و کتابی بدو نسب...