اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یوسف بن اسماعیل بن فرج بن نصر معروف به ابن نصر (740-761 هَ . ق .). از ملو» بنی نصربن الاحمر، در اندلس . مولد وی غرناطه . او چون بجوانی رسید سلطنت در دست برادر او محمد (الغنی باﷲ) بود، پس گروهی گرد او جمع شدند و او عصیان کرد و غرناطه را برای او تصرف کردند و الغنی باﷲ بوادی آش فرار کرد (سال 760) و امر مل» به اسماعیل تعلق گرفت و وی یک سال حکومت کرد و بغیله کشته شد. وی بدتدبیر و نرم خو بود و عجمه بر الفاظ وی غلبه داشت . (اعلام زرکلی ج 1 ص 116). و رجوع به حلل السندسیة ج 2 ص 253 شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اول ایوبی . رجوع به صالح و رجوع به کتاب النقود ص 137 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) باخرزی (امام ). رجوع به باخرزی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) بجلی . رجوع به اسماعیل جبلی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) بلیغ. رجوع به بلیغ شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) تبان . رجوع به اسماعیل بن اسود شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) توفیق . مدرس مدرسه ٔ محمدیةالامیریة. او راست : علم تدبیرالصحة که آنرا بمعاونت سعودی ابراهیم تألیف کرد و در مصر بسال 13...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جبلی . در جامعالرواة اردبیلی آمده است که در باب نماز عید از کتاب استبصار ابان بن عثمان از وی روایت کند و او از ابوجعف...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف ا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جوهری . رجوع به اسماعیل بن حماد الجوهری شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) چشتی . رجوع به ترجمه ٔ احمد چشتی در همین لغت نامه شود.