اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) زیدی ، ابن قاسم . یکی از شرفای زیدیّه که در یمن اقامت کرده اند. نسب از علی (ع ) دارد. مولد وی سال 1019 هَ . ق . است و در سنه ٔ 1055 پس از برادر خود امام احمد به مسند امامت نشست . مردی عالم وادیب و عاقل و عادل بود و دیار یمن و حضرموت را بخوبی و رفاه اداره کرد و تابع مذهب زیدیّه بود و برخلاف میل شیخ خود جمله ٔ «حی ّ علی خیرالعمل » را بر اذان افزود. و در سنه ٔ 1087 درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذوّادبن علیة. محدث است و ابوکریب از او روایت کند.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذی النون ملقب بظافر. رجوع به ظافر و فهرست حلل السندسیة ج 2 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذی النون .چون اتابک نورالدین و ذوالنون دانشمندی به اندک زمانی درگذشتند، قلج ارسلان باز آن بلاد در تصرف آورد و ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رافع مکنی به ابورافع. محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رافع مدنی . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب سجاد (ع ) شمرده . (تنقیح المقال ج 1 ص 133)
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رجاء. محدث است . ابن قتیبة بوسائطی از اعمش نقل کند که گفت : کان اسماعیل بن رجاء یجمع صبیان الکتاب فیحدثهم کی ل...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رجاء الزبیدی مکنی به ابواسحاق . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رزین بن عثمان خزاعی مکنی به ابوالقاسم . وی پسر برادر دعبل شاعر خزاعی است و در واسط منزل داشت . ابن غضائری در ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رشید. ابن ابی اصیبعه بوسایطی از او روایت کند. (عیون الانباء ج 1 ص 261).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ریاح بن عبیده ٔ سلمی کوفی . آقا باقر بهبهانی در تعلیقه ٔ رجالیه و علامه ٔ حلّی در توضیح الاشتباه رباح را از ماده ٔ...