اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسماعیل

نویسه گردانی: ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ضریر نحوی مکنی به ابوعلی . یاقوت گوید: از احوال او جز این ندانم که گفته اند مردی اسماعیل ضریر نحوی را از ابوالقاسم علی بن احمدبن فرج بن حسین بن مسلمه ملقب به رئیس الرؤسا وزیر قائم پرسید که در نحو چگونه است . گفت : در آن بکلام اهل صنعت تکلم کند. و رئیس الرؤسا را از اسماعیل پرسید. گفت : مردی را گشاده دل در نحو ندیدم جز این دو چشم بسته را. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 266) او راست : اسماء من نزل فیهم القرآن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن جمیع ملقب به موفق الدین . او راست : کتاب ارشاد لمصالح الانفس و الاجساد.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن سعد مکنی به ابن باطیش و ملقب به عمادالدین فقیه شافعی . او راست : المغنی فی غریب المهذب . (اعلام زرکلی ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی حمیری اسنائی ملقب به عزالدین . رجوع به حمیری و اعلام زرکلی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲ حموی . او راست : رسالة ذات الشعبتین . (کشف الظنون ).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الهربذ. یکی از مغنیان مشهور دوره ٔ اموی و عباسی . وی در مجالس هارون الرشید تغنی میکرد و الطاف و عنایتها دید. اصل و...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هشام . بعضی او را در زمره ٔ صحابه آورده اند. بخاری و ابوحاتم گویند: حدیثه عن النبی (ص ) مرسل . (اصابة ج 1 ص 125)...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هشام بن ابی یوسف . مرزبانی در الموشح ص 375 ذکر او آورده است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هَمّام بن عبدالرحمن بن ابی عبداﷲ میمون بصری . نجاشی در رجال خود گوید: مولای بنی کنده و مکنی به ابوهمام بود و از ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن یاقوتی ملقب بقطب الدوله . پسرعم ملکشاه و خال برکیارق از ملو» سلجوقی . وی سمت امارت آذربایجان داشت .ترکان خاتون ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی ملقب به مجدالدین . رجوع به اسماعیل بن رکن الدین ... و تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 ص 76 و تاریخ گزیده ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.