اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) فرفور. متوفی بسال 757 هَ . ق .وی اسماعیل بن ابراهیم حلبی معروف به ابن فرفور و ملقب به عمادالدین است . او بخدمات دولت پرداخت و نزد تنگز نائب شام تقدّم یافت ، در دمشق و حلب املاک بدست کرد و مباشر توقیع دست و نظارت خاصه ٔ دمشق گردید و به حساب معرفت و به خیر و دین و ایثار علقه داشت و در صفر 757 هَ . ق . درگذشت . (تاریخ حلب ج 5 صص 24-25).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلمان ازرق مکنی به ابوخالد. شیخ طوسی در رجال خود وی را از صحابه ٔ امام باقر (ع ) شمرده و بهبهانی در تعلیقه ٔ ر...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلیمان ازرق . رجوع به اسماعیل بن ازرق شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سَمَکَةبن عبداﷲ پدر احمدبن اسماعیل بن سمکة. نجاشی احمد سمکة را یاد کرده گوید: وی از اعراب ساکن قم بود و مردی اد...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سمیع مکنی به ابومحمد. محدث است و شعبه از وی روایت کند.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سنان العصفری مکنی به ابوعبیدة. محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سود کین بن عبداﷲ نوری حنفی ملقب بشمس الدین مکنی به ابوطاهر مکی . او راست : شرح عمدةالعقائد احمد نسفی . لواقح الاس...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن سهل مکنی به ابوحاتم . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سهل دهقان . نجاشی او را ضعیف دانسته گوید: کتابی دارد و ما آنرا روایت کرده ایم . شرح احوال او در کتب متأخر رجال ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سُهَیل . مؤلف تعلیقه ٔ رجالیه گوید: وی از فضل بن شاذان روایت کند. و چون اسماعیل بن سهل دهقان نیزاز فضل بن شاذ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سیار. برخی او را چنین یاد کرده اند ولی گویا اسماعیل بن یسار صحیح باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 135). رجوع به اسماعی...