اشتغال داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مشغول بودن به کاری . سرگرم بودن به کاری . || توجه قلبی به کسی یا چیزی
: زنده دلا مرده ندانی که کیست
آنکه ندارد به خدا اشتغال .
سعدی .
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم به وجودت اشتغالی .
سعدی (طیبات ).