اشرف
نویسه گردانی:
ʼŠRF
اشرف . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) شریفتر. مهتر.
- اشرف مخلوقات ؛ آدمی .
|| گاه عنوان و صفت شخص یا مکان مقدس باشد: حضرت اشرف . جناب اشرف . نجف اشرف . || بلندتر از هر چیزی . (منتهی الارب ). || (ص ) منکب اشرف ؛ دوش بلند. || (اِ) شب پره . (منتهی الارب ). || مرغی است دیگر که آشیانه نسازد و فرودنیاید، الا ریثما یجعل لبیضه اُفحوصاً من تراب و یبیض و یغطی علیه فیطیر و بیضه ینفقس بنفسه ، فاذا اطاق فرخه الطیران کان کابویه فی عادتهما. (منتهی الارب ). و در ترجمه ٔ قاموس چنین است : و پرنده ای دیگر است که از برای او آشیانی نیست و نمی افتد و فرونمی آید مگر وقتی که میکند از برای تخم کردن آشیانی از خاک و تخم میکند در او و می پوشد بر او چیزی وپرواز میکند و تخم او تباه و شکسته میشود بخودی خود. پس وقتی که جوجه ٔ او توانا شد از پریدن ، هست مثل پدر و مادر در خوی ایشان . || ستر اشرف ؛ از ترکیباتی است که روی سکه ها نوشته میشد تا بر رتبه ها و مقامات و امثال آن دلالت کند و این ترکیب را بجای «جهة» بکار میبردند. صاحب النقود ذیل «جهة» مینویسد: کنایه از زن شریفی است که نخواهند نام او را ذکر کنند، و ذیل «ستر اشرف » آرد: کسانی که بخواهند در اکرام و احترام و اشاره دقیق امعان کنند این ترکیب را بجای «جهة» بکار میبرند... رجوع به النقود ص 135 شود. || نزد صوفیه عبارت است از ارتفاع وسائط. هرچند میان موجِد و موجَد وسائط کمتر و احکام وجوبش بر احکام امکانش اغلب ، آن شی ٔ اشرف و اگر وسایط اکثر میان وی و حق ، آن شی ٔ اخس ّ. از بهر همین ، عقل اوّل وملائکه ٔ مقربون از انسان کامل اشرف باشند، و انسان از ایشان اکمل . نظم :
میان اشرف و اکمل تمیز است
ترا کردم خبر دریاب نیکو
ملک اشرف بود انسان کامل
ولی انسان کامل اکمل از او.
کذا نقل عن عبدالرزاق الکاشی . (کشاف اصطلاحات الفنون ص 842).
- امکان اشرف ؛ در حکمت اشراق در برابر امکان اَخَس ّ است . شیخ اشراق در حکمة الاشراق در ذیل «فی قاعدة الامکان الاشرف علی ما هو سنّةالاشراق » در این باره بتفصیل بحث کرده است . رجوع به کتاب حکمة الاشراق چ کربن ص 154 و فهرست آن و منظومه ٔ حاج ملا هادی شود.
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملا محمدسعید مازندرانی پسرمحمدصالح متخلص به اشرف و معروف به اشرف مازندرانی .در شعر و ادب شاگرد صائب تبریزی بود و در...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملک اشرف احمدبن الملک العادل سلیمان ایوبی خدایگان حصن کیفا متوفی بسال 836 هَ . ق . در آمد کشته شد.او را دیوان شعر...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملک اشرف اسماعیل بن ملک الافضل عباس بن مجاهد علی بن مؤید داودبن مظفر یوسف بن منصور عمربن علی بن رسول غسانی جفتی...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملک اشرف اینال سلطان مصر و شام (1453 - 1461 م .). در آغاز مملوکی بود که سلطان برقوق او را خرید. پادشاهی نرمخو و دادگ...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملک اشرف سیف بن ملوخان . از پادشاهزادگان هند بود که هنگام حمله ٔ امیر تیمور اسیر لشکریان وی شد. رجوع به حبیب السیر چ...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملک اشرف فرزند کیومرث از ملوک رستمدار مازندران بود. پدر وی بسال 857 هَ . ق . درگذشت و ملک اشرف در زمان حیات پدر در...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) موسی . آخرین سلطان سلسله ٔ ایوبی مصر که از سال 648 تا 650 هَ . ق . / 1250 تا 1252 م . سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام )...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) موسی . پنجمین سلطان ایوبی دمشق بود که در سال 626 هَ . ق . / 1228 م . به سلطنت رسید و او را سلطان الجزیره میخواندند. ...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) میردامادی . برحسب نوشته ٔ صاحب تذکره ٔ حزین ، فرزند میرزا عبدالحسیب دخترزاده ٔ امیر محمدباقر داماد بود. روزگاری در اصفهان ...
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ملقب به میرزا مخدوم معین الدین محمدبن میر عبدالباقی تبریزی رومی حسنی شافعی . قاضی مکه بود و در همان شهر بسال 995 ه...