اشرف
نویسه گردانی:
ʼŠRF
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) افغانی یا اشرف غاصب . پسرعموی محمود افغان رئیس قبیله ٔ غلیجائی است که در اوائل قرن 12 هجری خروج و افغانستان و ایران را ضبط کرد و بعدها به بیماری وحشتناکی دچار گردید تا آنجا که گوشتهای بدن خود را با دندان خود میکند و تکه تکه میکرد. در این حال بود که اشرف بسال 1139 هَ . ق . از جانب رؤسای افاغنه در اصفهان بتخت سلطنت نشانده شد و وی محمود را بقتل رسانید و در خلال همین احوال دولت عثمانی عراق عجم و قسمت اعظم آذربایجان را تحت تصرف خویش درآورده بود. اشرف میخواست با دولت عثمانی عهدنامه ای منعقد سازد و به وسیله ٔ رابطه ٔ مذهبی تسنن ، اراضی ضبطشده ٔ روزگار دولت صفویّه را مسترد دارد، امّا به آرزوی خویش نایل نگشت و در نتیجه محاربه ادامه یافت و بوسیله ٔ اغفال و تحریک امرای کردستان و ساده دلان لشکر عثمانی کارش قدری پیشرفت کرد و به پیروزی نایل گردید و رفتار خیلی دوستانه ابراز می کرد. سرانجام در تاریخ 1140 هَ . ق . دولتین عثمانی و روسیه پادشاهی وی را در ایران تصدیق کردند، ولی از طرف دیگر طهماسب پسر سلطان حسین که از ملوک صفویه و در تحت اسارت وی بود، در خراسان بکمک بعضی از اقوام و عشائر اتراک و مخصوصاً به حیل و تدابیر طهماسب قلی خان (که بعد به نادرشاه مشهور شد) بسیار نیرومند گردید و علاوه بر این از غدّاری و خونخواری این زاده ٔ افغان ، آه و فغان اهل ایران به آسمان میرفت واز حد و حصر تجاوز کرده بود. لذا رفته رفته کارش مختل گردید و قوت و قدرتش سستی گرفت و در دو جنگ مغلوب و پریشان گردید و دلاوران لشکرش به دیار عدم شتافتند.پس بسال 1142 هَ . ق . شاه سلطان حسین را در زندان بقتل رسانید و ترک اصفهان گفت و بسوی سیستان فرار اختیار کرد و چندین بار نیز در اثنای گریز مغلوب گشت و مقربان درگاهش نیز دست از هواخواهی وی برداشتند و دربین فرار بسال 1142 هَ . ق . بر دست طائفه ٔ بلوچ بقتل رسید و به این طریق حکومت افغانی در ایران انقراض یافت و باز سلاله ٔ صفویه روی کار آمد، ولی شاه طهماسب نماینده ٔ خاندان مزبور به نام خشک و خالی قناعت میکرد و زمام امور تماماً در ید اقتدار طهماسب قلی خان بود تا آنجا که بتدریج بساط دولت صفویه را کاملاً برچیدو استقلال خویش را اعلان کرد و دولت معظمی تشکیل داد.(از قاموس الاعلام ). و رجوع به نادرشاه و فهرست تاریخ ادبیات ایران تألیف برون ترجمه ٔ رشید یاسمی شود.
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در 26000گزی خاور دیزگران و 1000گزی کلکان آفتاب روواقع...
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار است که در 12000گزی شمال خاوری خسروآباد کنار رودخانه ٔ سرآب شهرک واقع است . ...
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در 9500گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 1500گزی عمه واق...
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران است که در 8000گزی خاور ری و 1000گزی راه شوسه واقع است . هوای آن معت...
اشرف مراغی،ابوعلی حسین بن حسن(زنده 861ق)
ابوعلی حسین بن حسن خیابانی مراغی معروف به اشرف، از عرفاو شعرای به نام مراغه می باشد.وی شاعری دلسوخته بود.آثا...
اشرفالملوک پهلوی (۱۲۹۸ تهران - ) مشهور به اشرف پهلوی فرزند رضاشاه پهلوی و تاج الملوک آیرملو است. وی همچنین خواهر دوقلوی محمدرضا پهلوی می باشد.
زند...
طالار اشرف . [ رِ اَ رَ ] (اِخ ) در اصفهان واقع است ، و از جمله ٔ ابنیه ٔ تاریخی ایران میباشد.
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحیم بن علی بن حسین ، ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالعباس . پسر قاضی فاضل معروف است . وی از افا...
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) علی بن حسین یا حسن بن احمد، مشهور به قاضی اشرف پدر قاضی فاضل معروف و از مردم عسقلان است . وی گاهی هم به ط...
موسی اشرف . [ سا اَ رَ ] (اِخ ) هشتمین از ملوک ایوبی مصر (648 - 650 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).