اشک
نویسه گردانی:
ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) دوم یا تیرداد اول . پس از شکست برادرش بر تخت نشست و خود را ارشک (اشک ) نامید (248 ق . م .). در دوره ٔ او دولت پارت قوت یافت و توجه خود را به امور داخلی مصروف داشت و قلاع زیادی بساخت و شهری بنام «دارا» بنیان نهاد و آنرا پایتخت خود قرار داد. وی در پیری درگذشت و سلطنت او از 248 تا 214 ق . م . بود. وی نخستین پادشاه از اشکانیان بود که مانند هخامنشیها عنوان شاه بزرگ را اختیار کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 2203 - 2208 و تیرداد اول شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اشک . [ اَ ] (اِخ ) بیست وهشتم یا بلاش پنجم یا اردوان پنجم . پس از مرگ بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعی سلطنت شدند. و آنچه بنظر میر...
اشک . [ اِ ] (اِخ ) مولوی هادی علی . از شاعران و عالمان متأخر لکهنوی هندوستان بود. اشعار و حواشی عربی و فارسی از وی بیادگار ماند و بسال 1271...
اشک . [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی در غور. مرحوم قزوینی در حواشی لباب الالباب بنقل از طبقات ناصری آرد: تمران ولایتی است از غور در شعاب کوه اشک...
خط اشک . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خط پنجم است از جام جمشید و آنرا خط خطر گویند. (برهان قاطع).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اشک آل . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
اشک آور. [ اَ وَ ] (نف مرکب ) ماده یا حالتی که سبب گریه و اشک ریزی شود.- گاز اشک آور ؛ ۞ گازیست که در جنگها یا اعتصابات داخلی بکار برند....
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
اشک تاک . [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک دختر تاک . کنایه از شراب انگور : به اشک تاک بشویند زخمهای مراکه شیشه برسر من خشکی خمار ...
اشک تلخ . [ اَ ک ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک چشم . (برهان ). || آب چشم که از گریه واندوه زاید. کذا فی الادات و القنیة. (مؤیدالفضلا...