اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشک

نویسه گردانی: ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) ششم یا مهرداد اول . پس از مرگ برادر بتخت سلطنت نشست و در مدت 38 سال فرمانروائی به اقدامات بزرگی دست یازید و دولت پارت را که از ولایت ماردها و ری تا هریرود امتداد مییافت مبدل به دولتی کرد که بعدها رقیب و همدوش دولت جهانی روم گردید و جریان تاریخ را در آسیای غربی تغییر داد. وی نخست دولت باختر را که متصرفات آن از سغد تا رُخّج و از هریرود تا دهنه ٔ رود سند و پنجاب هند وسعت داشت بتصرف آورد و آنگاه بتسخیرماد بزرگ و خوزستان پارس و مملکت بابل پرداخت . سلطنت او از 174 تا 136 ق . م . بود و هنگام مرگ او دولت پارت این ممالک را در تصرف داشت : پارت بالاخص گرگان ، باختر، مرو، خوارزم ، هرات ، زرنگ (سیستان )، رُخّج ، پنجاب هند، ولایت ماردها، ری ، ماد بزرگ ، خوزستان ، پارس ، مملکت بابل . ضمناً یادآور میشود که ماد بزرگ عبارت بود از این ولایات کنونی ایران : همدان ، گروس ، کرمانشاهان ، نهاوند، ملایر، تویسرکان ، خمسه ، قزوین ، عراق بالاخص (سلطان آباد)، ولایات ثلاثه (گلپایگان و کمره و خوانسار)، ری ، اصفهان ، یزد. مهرداد اول نخستین شاه اشکانی بود که مانند هخامنشی ها لقب شاهنشاهی را اختیار کرد. وی پادشاهی شجاع ، جنگی ، عاقل ، معتدل و موقعشناس بود. دیودور گوید: ارشک شاه (مهرداد اول ) از جهت رحم و انسانیتش مورد عنایات و اقبال مردم بود و دولت خود را توسعه داد و حدود آنرا بهند رسانید و بر ممالکی سلطنت کرد که وقتی تابع پروس بودند، با اینکه به اقتداراتی بزرگ رسید، برخلاف غالب پادشاهان نه پرورده ٔ نازو نعمت بود نه عشرت پرست و نه گستاخ . همان اندازه که در میدان جنگ در برابر دشمنان خویش شجاع بود، بهمان اندازه نسبت به اتباع خود ملایمت نشان میداد، و باری پس از اینکه جمعیت بسیاری را تابع خود گردانید، بهترین ترتیباتی را که شایان رعایت و حفظ و حراست میدانست ، به آنها آموخت . (از تاریخ ایران باستان صص 2220 - 2232). و رجوع به صفحات مذکور و مهرداد اول شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشک پیما. [ اَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) رجوع به اشک پیمای شود.
اشک خنک . [ اَ ک ِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک دروغ . کنایه از اشک ساخته : که ای خون گرمی بازار رحمت مکن اشک خنک در کار رحم...
اشک آباد. [ ] (اِخ ) اصل کلمه ٔ عشق آباد.رجوع به عشق آباد و فرهنگ ایران باستان ص 284 شود.
غماز به معنی سخن چین، اشک غماز: اشکی که راز را آشکار می‌کند، رسوا می‌کند اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب خجل از کرده‌ی خود پرده‌دری نیست که نیست ...
تشنه اشک . [ ت ِ ن َ / ن ِ اَ ] (ص مرکب ) اشک خواه : بیش ازاین کاوش مکن با دل که چشم تشنه اشک از برای گریه کردن آب از گوهر گرفت .صائب (ا...
اشک میغ. [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطره ٔ باران است ، چنانکه شیخ نظامی گفته : چپ و راست ابر است و از برق تیغچو آرایش گ...
اشک شور. [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) اشک تلخ . اشک نیم شور. اشک غم : ز اشک نیم شورحسرت آلودنمک گیر مذاق دیده محمود. زلالی (از آنندراج ...
اشک طرب .[ اَ ک ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک شیرین که کنایه از گریه ٔ شادی باشد. (برهان ) (هفت قلزم ).
اشک کوه . [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از لعل و یاقوت : گر محبت را نه در هرچیز تأثیریست خاص پس چه اشک کوه را یاقوت حمرا ساخت...
اشک فشان . [ اَف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) اشکریزان . اشکبار : دیده آن روز که شد اشک فشان دانستم کین تنک زورق من درخور طوفانش نیست . کلیم (از آن...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۱ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.