اشک
نویسه گردانی:
ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) چهاردهم یا فرهاد چهارم . بعض مورخان ارد را اشک سیزدهم و پاکر را اشک چهاردهم دانسته اند و این نظر بی مدرک نیست . ولی چون پاکر در ایران ولیعهد بود و بتخت ننشست ، باید فرهاد چهارم را اشک چهاردهم بدانیم . اگر بخواهیم زمان فتوحات او را در سوریه وآسیای صغیر از 38 تا 37 ق . م . مدت سلطنت او بدانیم ،این نظر هم بی مبنا نیست ، ولی چون پدرش ارد در این زمان شاه بود و این جنگها بنام او میشد، باز پاکر را نمیتوان اشک چهاردهم دانست و این اشک همان فرهاد چهارم است . باری فرهاد پادشاهی پدرکش و سخت و ظالم بود ولی در جنگهای روم با ایران نشان داد که دارای عزمی راسخ و قوت قلب است زیرا وی در برابر سردار روم آنتونیوس که بر صدوسیزده هزار تن از سپاهیان فرمان میدادو در نزد لشکریانش محبوبیت داشت ، ایستادگی کرد و ازپای ننشست تا او را بیچاره کرد. ولی باید گفت کار خوب او به همین جا خاتمه می یابد و دیگر اعمالش مقام او را سست کرد و باعث خفت دولت پارت در مقابل رومیها گردید. گذشته از این در زمان او تخمهائی در دربار ایران کاشته شد که ثمرات بد آنها در آغاز عاید خود وی گردید و بعدها باعث فسادهای بزرگ و جنگهای داخلی در دولت اشکانی شد. بنابراین میتوان گفت : فرهاد چهارم با یک دست دولت پارت را از جهانگیری روم محفوظ داشت وبا دست دیگر انحطاط و انقراض را در دولت پارت و خانواده ٔ اشکانی پایه گذاری کرد. سلطنت وی از 37 تا 2 ق .م . بود و بعضی آنرا تا 4 ق . م . میدانند، بنابراین 35 یا 33 سال سلطنت کرد. (از ایران باستان ج 3 صص 2351- 2387). و رجوع بصفحات مزبور و فرهاد چهارم شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشک لعلی . [ اَ ک ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). و رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اش...
اشک رستن . [ اَ رُ ت َ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . گریستن : ز چشم شمع اشک گرم رویدکه آتش از پر پروانه شوید.زلالی (از آنندراج ).
اشک روان . [ اَ ک ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک جاری . دمع منسحق . (منتهی الارب ).
اشک کباب . [ اَ ک ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رطوبتی که از کباب بر سر آتش بریزد : چکید اشک کباب و نغمه سر کردلب خشکی بخون از دیده تر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اشک تمساح. هر ابرازی از عواطفِ دروغین را گویند که برای تأثیر گذاری بر دیگران در جهت جلب اعتماد آنها و سوء استفادهٌ متعاقبِ این اعتماد بکار رود. رجوع ش...
اشک داود. [ اَک ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای باشد سرخ بغایت شفاف . از شرح تحفةالعراقین . (غیاث ) (آنندراج ).
اشک خونی . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک خونین . اشک سرخ . و رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک ...
اشک دروغ . [ اَ ک ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک ساخته : چراغ کذب را کافروزدش زن بجز اشک دروغش نیست روغن .زلالی (از آنندراج )...
اشک ریزان . [ اَ ] (نف مرکب ) چشمی که اشک بسیار می افشاند. (ناظم الاطباء) : همه منکوب و پریشان و منخوب و اشکریزان و حیران . (ترجمه ٔ تاریخ ی...