اشکوب . [ اَ ] (اِ) بمعنی اشکو است که هرمرتبه از پوشش خانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). هر مرتبه از پوشش که به تازی طبقه خوانند. (سروری ). مخفف آشکوب . (فرهنگ نظام ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آشکوب شود. || آسمانه و بتازیش سقف خوانند. (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ). سقف خانه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (سروری ). || آستانه . (سروری ). و در شماره ٔ چهارم از انتشارات فرهنگستان آمده : «اشکوب ؛ هر مرتبه از خانه را گویند که بعربی طبقه نامیده میشود».
۞ درفرهنگ سروری آمده : «آشکوب بمدّ همزه و سکون شین سه نقطه و ضم کاف تازی ؛ سقف و آسمانه بود. ازرقی گوید:
باد اندرو وزیده ز پهنای آشکوب
ابر اندرو گذشته ز پهنای قیروان .
در همه ٔ فرهنگهای فارسی آشکوب یا آشکو و اشکوب بمعنی هر مرتبه از پوشش خانه که بتازی طبقه نامند، یادشده است . در فرهنگستان آشکوب را فارسی پنداشته و بجای طبقه ٔ عربی برگزیده اند. اما هر دو در اصل لغات سامی است : طبقه از اکدی توبوقتو
۞ و جمع آن توبوقاتی
۞ است که فضای جهان هفت طبقه ٔ گردون که بروی هم قرار گرفته ، از آن اراده میشود
۞ . اشکوب هم در اصل اکدی است . اسکوپو
۞ و اسکوپتو
۞ آستانه ٔ در است . در آرامی اسکوپته
۞ و ایسکوپته
۞ شده است . در بابلی و آشوری نیز اسکوپو و اسکوپتو بمعنی تخته ٔ سنگ یا آستانه ٔ در (عتبه ) است
۞ . این لغت از زبان آرامی به ایران رسیده است .
۞ همچنین این لغت به زبان عربی درآمده اسکفة گفتند. زمخشری در مقدمةالادب آورده : اسکفة؛ آستانه ٔ زیرین . عتبة؛ آستانه ٔ زیرین . میدانی در السامی فی الاسامی آورده : الفائزة؛ آستان زیرین . العتبه ؛ و اسکفة؛ آستان زیرین
۞ . در معجمیات عربیه - سامیه آمده : «اسکفة ... فانها قد وردت منذ قدیم الزمان فی الاکدیة
۞ و هی فی المندائیة «عشقوفتا» و فی الارمیة«اسقوفتا»
۞ .
شک نیست که اشکوب از لغات سامی است ، اما دیرگاهی است که در فارسی درآمده است ، چنانکه دیدیم ازرقی از گویندگان همزمان فردوسی آنرا بکار برده است . ناصرخسرو در سفرنامه ٔ خود در سخن از قاهره چندین بار اشکوب را بجای مرتبه و طبقه بکار برده است : «و بیشتر عمارات پنج اشکوب و شش اشکوب باشد و آب خوردنی از نیل باشد... و در آن تاریخ که من آنجا بودم خانه ای که زمین وی بیست گزدر دوازده گز بود، بپانزده دینار مغربی به اجارت داده بود در یک ماه و چهار اشکوب بود سه از آن به کراءداده بودند... و در آنجا کاروانسرائی دیدم که دارالوزیر میگفتند و در آنجا قصب فروشند و دیگر هیچ و در اشکوب زیر خیاطان نشینند»
۞ .
از نوشته های فارسی که بگذریم و گامی فرارفته بروزگار ساسانیان نهیم ، در نوشته های پهلوی هم به همین لغت برمی خوریم که در ردیف صدها واژه های آرامی بکار رفته است . در تفسیر پهلوی اوستا که از روزگار ساسانیان است چهار بار (فرگرد
2 وندیداد پاره ٔ
24 و
26، فرگرد
6 پاره ٔ
5، فرگرد
8 پاره ٔ
3) لغت اشکب
۞ بکار رفته و به جای لغت اوستائی سکنبه
۞ در سانسکریت اسکمبا
۞ آمده است و آن از مصدر سکنب
۞ میباشدکه بمعنی تکیه دادن و استوار داشتن و محکم کردن است . از همین بنیاد است پشکم که در اشعار گویندگان ما بسیار بکار رفته است . بجکم ، بچکم یا پچکم و بشکم و پشکم همه یکی است و در فرهنگها بمعنی صفه و خانه ٔ تابستانی و ایوان و بارگاه و خانه ای که پیرامون آن شبکه شده باشد، یاد گردیده است . این معانی را از اشعاری که در آنها پچکم یا پشکم بکار رفته و آنها را یاد خواهیم کرد در آورده اند. پچکم نباید مشتبه شود با بجکم که در لغت اسدی گفته شده : نام تیرکمان است بترکی ، دیگر خانه ٔ تابستانی ، گروهی غرو گویند...
۞ و با بجکم که گفتیم محمود کاشغری آن را در دیوان لغات الترک بمعنی پرچم یا طره و ریشه آورده است . از اینکه سکنب
۞ از زبانهای باستانی ایران در فارسی پچکم یا پشکم شده ، شاید در نظر نخست تردیدی روی دهد. اما پس از یادآوری چند لغت دیگر فارسی ، آن تردید از میان میرود: از اینکه حرف باء از پچکم یا پشکم افتاد، در لغات خمب (در اوستا خمبه
۞ ) و دمب و سمب همانند دارد و با حذف باء، خم دم و سم شده . تبدیل یافتن حرف سین به حرف شین در زبانهای آریائی و بویژه ایرانی بسیار رایج است ، از آنهاست : لغات شکفت (= شگفت ) و سرشک و رشک که در اوستا سکپته
۞ و سر سکه
۞ و ارسکه
۞ آمده است . از اینکه در فارسی پچکم و پشکم هر دو یکی است و حروف جیم فارسی وشین به همدیگر تبدیل شده در لهجه های ایران همانند بسیار دارد، چون شبان (= چوپان )، شلتوک (= چلتوک )، شالوس (= چالوس ) و جز اینها
۞ اما حرف پ (= ب ) که در سر کلمه دیده میشود ناگزیر جزء یا پرفیکس پتی
۞ (در اوستا پئیتی
۞ ) بوده که در فارسی «په » شده و همان است که در سر بسیاری از کلمات فارسی نیز دیده میشود، از آنهاست دیدار و درود و نهان و گاه و جز اینها که با پرفیکس «په » شده پدیدار و پدرود (= بدرود) و پنهان و پگاه (بامداد). در زبان ارمنی پتشکمب
۞ بمعنی ایوان اززبان ایران گرفته شده است ، ناگزیر از پهلوی . اگر لغت پشکم در فارسی باستان بجای مانده بود، با پرفیکس «پتی » که یاد کردیم ، بایستی پتشکمبه
۞ باشد
۞ .
از آنچه یاد کردیم ،پیداست که اشکوب مانند طبقه از لغات دیرین سامی است و پشکم (= پچکم ) از لغات کهنسال آریائی است و در سانسکریت هم موجود است .
در تفسیر پهلوی اوستا اشکب
۞ بجای سکنبه
۞ آورده شده است و این خودمیرساند که در آن روزگاران این دو کلمه نزد گزارندگان (مفسرین ) اوستا مفهوم مشترک داشت
۞ . در فارسی آنچنانکه از اشعار گویندگان برمی آید، از پشکم (= پچکم ) شاید سرای و تالار و ایوان اراده شده باشد. این لغت با این مفهوم چه مناسب باشد که بجای طبقه ٔ منزل در فارسی بکار رود چه نباشد، پس از یادآوری معادل آن که در پهلوی اشکب (= اشکوب ) دانسته شده ، برمیخوریم که تا لغتی از هر جهت سنجیده نشود نمیتوان درباره ٔ آن حکمی کرد.