اشل . [ اَ ش َل ل ] (ع ص ) رجل اشل ؛ مرد تباه دست . مؤنث : شَلاّء. (منتهی الارب ). شل دست . (تاج المصادر بیهقی ). مردی که دست او شل باشد یعنی دست او تباه باشد و قیل خشک . (آنندراج ). شل [ در دست ] . (زوزنی ). هردودست تباه . چلاق . تباه و خشک شده [ دست ]. آنکه دستش خشکیده باشد. خشک دست . (مهذب الاسماء). اقطع
۞ . رجوع به اقطع شود:
والشمس کالمرآة فی کف الاشل .