اص
نویسه گردانی:
ʼṢ
اص . [ اَص ص / اِص ص / اُص ص ] (ع اِ) اصل . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بن و بیخ . (آنندراج ). اساس . (قطر المحیط). ج ، اصاص . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (قطر المحیط). اس ّ.
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
پای آس. (اِ مرکب ) آسیایی که به پا گردانند. آسی باشد که با پا گردانند. آسیایی که به زور گام زدن بگردد. آسیایی پائی که بدان غله دست آس کنند. آسیاسنگی ک...
لائی اس . [ ُا ] (اِخ ) ۞ لائی اوس . نام پادشاه اساطیری تب . پدر اُدیپ .
مائن اس . [ ] (اِ) به هندی ثمرة الطرفاست . (فهرست مخزن الادویة). و رجوع به مائی شود.
آس بازی . (حامص مرکب ) قمار با آس .
آس خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آسکده . سرآسیا. آسیاخانه . آسیاکده . مطحن . مرحی . محل آسیا.
اس ام اس. «SMS»، مخففِ عبارتِ انگلیسی «Short Message Service»، یا «Short Messaging Service» است. در واژه نامۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، عبارت «خدمات...
پی ک آس . [ک ِ ] (اِخ ) ملاحی از مردم مارسی در قرن چهارم ق . م .وی در سواحل شمالی به اکتشافاتی توفیق یافته است .
ترازه آس . [ تْرا / ت ِ زِ ] (اِخ ) ۞ یکی از سناتورهای روم که علیه نرون برخاست و محکوم بمرگ شد و در سال 66 م . اعدام گردید.
آی اس آی. موسسه اطلاع رسانی علمی ( Institute for Scientific Information ) بانک اطلاعاتISI مرکزی برای فهرست نمودن و پوشش دادن جامع مهمترین مجلات علمی ...
اس خریون . [ اِ خ َ ] (اِخ ) نام تیره ای از یونانیان که در سامُس مسکن داشتند. (ایران باستان ص 496).