اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصآء

نویسه گردانی: ʼṢʼAʼ
اصآء. [ اِص ْ ] (ع مص ) اصآی جوجه ؛ به بانگ آوردن آن . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). به بانگ آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خادم آسا. [ دِ ] (ص مرکب ) مانند خدمتگزار. همچون پرستنده : روزجوهر نام و شب عنبر لقب پیش صفه ش خادم آسا دیده ام .خاقانی .
برق آسا. [ ب َ ] (ص مرکب ) همانند برق . مجازاً، سخت تند و سریع: حمله ٔ برق آسا؛ حمله ٔ سریع و غافلگیرکننده .
سلم آسا. [ س ُل ْ ل َ ] (ص مرکب ) مانند سلم . همچون نردبان . (فرهنگ فارسی معین ).
سنگ آسا. [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت . برقرار. مستحکم . قایم . محکم . بیحرکت . (ناظم الاطباء).
عصا زدن . [ ع َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با تکیه دادن سر عصا بر زمین حرکت کردن . رفتن با تکیه دادن عصا بر زمین .
غول آسا. (ص مرکب ) بسیار بزرگ و معظم ۞ . آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد. غول پیکر. دیومانند. رجوع به غول شود: کارخانه ٔ غول آسای ذوب فلزا...
فلک آسا. [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ) مانند فلک . از: فلک + آسا، پساوند تشبیه : محرمان چون ردی صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند. خ...
مرگ آسا. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 13 هزار و پانصدگزی جنوب غربی سردشت و 12هزارگزی جنوب راه ...
مانند خورشید- مهر
راهب آسا. [ هَِ ] (ص مرکب ) مانند راهب . همچون راهب . مثل راهب : فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .بی چلیپای خم مویت...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.