اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصاص

نویسه گردانی: ʼṢAṢ
اصاص . [ ] (ع اِ) ج ِ اص ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اص شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عسعس . [ ع َ ع َ ] (از ع ، ص ) صیغه ٔ ماضی از مصدر عسعسة است به معنی تاریکی درآوردن شب . (از غیاث اللغات ). و در فارسی با توجه به مورد استعما...
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریة ازآن ِ بنی عامر. و آن را کوهی ازآن ِ بنی دُبَیر...
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) ابن سلامة، مکنی به ابوصعدة. صحابی است . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابوصعدة شود.
عسعس . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) بازرگانان آزمندو حریص . || آوندهای کلان . (منتهی الارب ).
اساس نامه . [ اَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ۞ قانونی که برای اداره ٔ یک مجمع یا مجلس تنظیم کنند.
دارة عسعس . [ رَ ت ُ ع َ ع َ ] (اِخ ) از آن خاندان جعفر بوده است . عسعس کوهی است دراز و سرخ . (معجم البلدان ).
اساس الدین . [ اَ سُدْ دی ] (اِخ ) او راست : قرة فی الافتتاح که در آن مسائل مهمه را گرد آورده است بسال 868 هَ . ق . (کشف الظنون ).
اثاث البیت: رک. اثاث در همین واژه‌نامه. - اثاث البیت؛ رخت خانه. مبل. || همه‌ی مال (از شترو گوسپند و بنده و کالای خانه). کارفرمای خانه چون دیگ و تبر و ...
ثنیة عثعث . [ ث َ نی ی َ ت ُ ع َ ع َ] (اِخ ) منسوب است به عثعث ، کوهکی قریب به مدینه .
حره ٔ عسعس . [ ح َرْ رَ ی ِ ع َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.