اصر
نویسه گردانی:
ʼṢR
اصر. [ اَ ] (ع اِ) اِصْر. اُصْر. عهد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج ). پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زنهار. (مهذب الاسماء) : و اخذتم علی ذلکم اصری . (قرآن 81/3)؛ و عهد من بستدید بر آن . || بار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرانی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12) (مهذب الاسماء). سنگینی . ثقل .(از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بار گران : و لاتحمل علینا اصراً. (قرآن 286/2)؛ و بار مکن بر ما بار گرانی را. و یضع عنهم اصرهم . (قرآن 157/7)؛ و فرومی نهد از ایشان بار گرانشان را. اصار. (قطر المحیط). رجوع به اصار شود. || گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ذنب . و اصل آن ثقیل است . (قطر المحیط). ذنب . (اقرب الموارد). ج ، آصار. (مهذب الاسماء). ج ، آصار، اِصران . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عسر. [ ع ُ ] (ع اِمص ) دشواری . خلاف یسر. (منتهی الارب ). دشواری . (دهار) : یرید اﷲ بکم الیسر و لایرید بکم العسر (قرآن 185/2)؛ خداوند برای شما...
عسر. [ ع ُ س ُ ] (ع اِمص ) دشواری . خلاف یُسر. (منتهی الارب ). || قلت و کمی ذات الید و مال . (از اقرب الموارد). عُسر. و رجوع به عسر شود.
در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. (از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن نجفی...
بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. (از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن نجفی...
هم عصر. [ هََ ع َ ] (ص مرکب ) هم زمان . معاصر. که در یک زمان به سر برند.
اثر واژه ای عربی است و پارسی جایگزین این دو واژه اینهاست:
شِویناک، شِوینار (شوین= اثر؛ کردی + پسوند یاتاکی (= فاعلی) «اک، ار»)
حجة عصر. [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حجت عصر شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شِوینی (نگاه کنید به اثر= پیامد، تأثیر)
عالی اثر. [ اَ ث َ ] (ص مرکب ) بلند. رفیع. والا : مساحت مملکت اسکندر در نظر همت عالی اثرش تنگ تر از حوصله ٔمردم بخیل است . (حبیب السیر ج 4 از...