گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اصل نویسه گردانی: ʼṢL اصل . [ اُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اصیل . (اقرب الموارد). || ودر این شعر اُصُل بمعنی مفرد آمده است : یوماً بأطیب منها نشر رائحةو لا بأحسن منها اذ دنا الاُصُل . اعشی (از تاج العروس ).و رجوع به اصیل شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی اصل السنبل الهندی اصل السنبل الهندی . [ اَ لُس ْ سُم ْ ب ُ لِل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) دارشیشعان . (الفاظ الادویه ). رجوع به دارشیشعان شود. اصل النیلوفر الهندی اصل النیلوفر الهندی . [ اَ لُن ْ نی ف َ رِل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) بیخ او سپید است . (تحفه ). بیخ او سپید است ، و گفته اند فلست است و فاغیه را نی... اصل السوسن الاَّسمانجونی اصل السوسن الاَّسمانجونی . [ اَ لُس ْ سو س َ نِل ْ ] (ع اِ مرکب ) بیخ سوسن آسمانگونی . و آسمانجونی معرب آسمانگونه ای است . در تحفه و هم در فه... جایگاه اصل در مدیریت اموزشی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. آصل آصل . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اَصْل . اثل اثل . [ اَ ] (ع اِ) ۞ نوعی از درخت گز را گویند و ثمرآن را گزمازه و بعربی حب الاثل خوانند. و طبیخ آن را اگر با مویز بیاشامند جذام را زایل ... اثل اثل . [ اَ ] (اِخ ) ذات الاثل ؛ موضعی در بلاد تیم اﷲبن ثعلبة و ایشان را در آنجا با بنی اسد وقعه ای است . (معجم البلدان ). اسل اسل . [ اَ س َ ] (ع اِ) نیزه . || تیر. || خار خرمابن . || هرچه تیز باشد از شمشیر و کارد و مانند آن . || نباتی بسیارشاخ که در آب ایستاده ... اسل اسل . [ اَ س َ ] (اِخ ) موضعی در کرمزد (سوادکوه مازندران ). (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 116 بخش انگلیسی ). اسل اسل . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) ۞ اسلو. نام قدیمی که در 1924م . مجدداً برای کریستیانیا ۞ پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از (سکاگِراک ) واق... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۷ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود