اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اضآن

نویسه گردانی: ʼḌʼAN
اضآن . [اِض ْ ] (ع مص ) صاحب بسیار میش گشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خداوند بسیار گوسفند میشینه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خداوند گوسفند میشینه ٔ بسیار شدن . (زوزنی ). فزونی یافتن ضأن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
آذان الشاة. [ نُش ْ شا ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الشاة. آذان الارنب . وصاحب تحفة گوید لصیقی است و بقولی لسان الحمل است .
آذان العبد. [ نُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آن را آذان العنز نیز گویند و نام دیگر آن مِزمارالرّاعی است . (قاموس ). و گفته اند که آن نوعی از عصاالرّ...
آذان الارنب . [ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الارنب . گیاهی است برگش شبیه و پهن تر از برگ بارتنگ و آن نوعی از بارتنگ یعنی لسان الحمل ...
آذان الثور. [ نُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را لسان الثور نیز گویند و فارسی آن گاوزبان است .
آذان الجدی . [ نُل ْ ج َدْی ْ ] (ع اِ مرکب ) لسان الحمل . (قاموس ). بارتنگ . بارهنگ . و بعضی لسان الحمل را جنسی شمرده اند که آذان الجدی نوع بزر...
آذان الفار. [ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است برّی و بستانی . بستانی آن در کنار آبها و بیشه ها وسایه ها روید، برگش مایل بتدویر و شبیه بگوش مو...
آذان الفیل .[ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پیل گوش . فیل گوش . پیلغوش . فیلجوش . خبزالقرود. رجل العجل . آرن . (تحفه ). || آرن بزرگ ۞ . لوف الکبیر. شجرةال...
آذان القاضی . [ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن القاضی . سرةالارض . آذان القسیس . در الجزایر بدان اذن الشیخ گویند. و لاتینی آن قوطولیدون ۞ است ، بگ...
آذان القسیس . [ نُل ْ ق ِس ْ سی ] (ع اِ مرکب ) اُذُن القسیس .آذان القاضی . و صاحب تحفه گوید نوعی از ابرون است .
آذان الغزال . [ نُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) آذان الارنب . و صاحب تحفه گوید لصیقی است .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.