اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اضل

نویسه گردانی: ʼḌL
اضل . [ اَ ض َل ل ] (ع ن تف ) گمراه تر. (آنندراج ). گمراه تر و باضلالت تر. (ناظم الاطباء). اغوی :
افضل ار زین فضولها راند
نام افضل بجز اضل منهید.

خاقانی .


- امثال :
اضل من سنان .
اضل من ضب ؛ گویند هنگامی که سوسمار از سوراخ خود بیرون آید در بازگشت بدان رهبری نشود، و سوراخ خود را گم کند. (از فرائد الادب المنجد).
اضل من قارظ عنزه .
اضل من موؤدة .
اضل من ید فی رحم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عظل . [ ع َ ] (ع مص ) بر یکدیگر سوار گردیدن سگان به گشنی . (از منتهی الارب ): عظلت الکلاب ؛ سگان بر یکدیگر سوار شدند. (از اقرب الموارد).عظلت ا...
عظل . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاظِل . (ناظم الاطباء). ابنه زدگان و متهمان به شر. (منتهی الارب ). رجوع به عاظل شود.
عاذل . [ ذِ ] (ع ص )ملامت کننده . ج ، عَذَله ، عُذّال ، عاذِلات ، عَواذل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : مرا گفت ای ستمکاره بج...
عاظل . [ ظِ ] (ع ص ) جراد عاظل ؛ ملخ دو سه بر هم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عذل . [ ع َ ذَ ] (ع اِمص ) سرزنش و ملامت . (از اقرب الموارد). نکوهش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). و فی المثل سبق السیف ُ ال...
عذل . [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ملامت کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
عذل . [ ع ُ ذُ ] (ع ص ) روزهای نیک گرم . (از قطرالمحیط) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
عذل . [ ع ُذْ ذَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاذل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاذل شود.
عزل . [ ع َ ] (ع مص ) یکسو نمودن و جدا کردن و بیکار ساختن . (از منتهی الارب ). جدا کردن . (دهار). جدا کردن و معزول کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج ...
عزل . [ ع َ ] (ع اِمص ) بیکاری . (غیاث اللغات ). بیغی و بازداشت از کار و شغل و منصب . (از ناظم الاطباء). معزولی . پیاده کردن از عمل . برکناری ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.