اضل . [ اَ ض َل ل ] (ع ن تف ) گمراه تر. (آنندراج ). گمراه تر و باضلالت تر. (ناظم الاطباء). اغوی :
افضل ار زین فضولها راند
نام افضل بجز اضل منهید.
خاقانی .
-
امثال :
اضل من سنان .
اضل من ضب ؛ گویند هنگامی که سوسمار از سوراخ خود بیرون آید در بازگشت بدان رهبری نشود، و سوراخ خود را گم کند. (از فرائد الادب المنجد).
اضل من قارظ عنزه .
اضل من موؤدة .
اضل من ید فی رحم .