اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اطر

نویسه گردانی: ʼṬR
اطر. [ اُ طُ ] (ع اِ) ج ِ اِطار. (ناظم الاطباء). رجوع به اِطار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عتر. [ ع َ ] (ع مص ) استوار کردن نیزه و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). برخ...
عتر. [ ع ِ ] (ع اِ) اصل و در مثل است عادت بعترها. در حق شخصی گویند که به سوی خلق قدیم خود بازگردد، عادت الی عترها؛ یعنی به اصل خود با...
عتر. [ ع َ ت َ ] (ع اِمص ) سختی . شدت . (اقرب الموارد). || توانایی قوت در حیوان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عتر. [ ع ُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاتر. (منتهی الارب ).
عاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) مضطرب . (مهذب الاسماء). به اهتزاز درآینده . گویند: عنده سیف باتر و رمح عاتر. (اقرب الموارد). || فرج دروا کرده از شهوت ...
عاتر. [ ت ِ ] (اِخ ) شهری است در ساحل یهودا صحیفه ٔ یوشع 19 : 7 که آن را توکن نیز گویند کتاب اول تواریخ ایام 4 : 32 و بعضی را گمان چنان اس...
آتَر (اوستایی) آتش
آتَرَ (اوستایی) بد، تباهکار، خلافکار، مجرم، شیطان، اهریمن، دیو.
آتَرِ (اوستایی) 1ـ به سوی ـ طرف این یا آن 2ـ تجاوز ـ دست یازی ـ دست اندازی به مال دیگران.
عطر سودن . [ ع ِ دَ ] (مص مركب ) سودن عطر تا بوی آن منتشر شود. پراکندن خوشبوی : بوستان عطار گشت و عطرها ساید همی .میرمعزی (از آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.