اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اطلاء

نویسه گردانی: ʼṬLAʼ
اطلاء. [ اِ ] (ع مص ) به قطران و جز آن مالیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قطران و جز آن مالیدن بر بدن . (آنندراج ) ۞ . || میل کردن بسوی خواهش نفس ، یقال : مااطلی نبی قطّ؛ هرگز به هوای نفس هیچ پیغمبری میل نکرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مااطلی نبی قطّ؛ یعنی به هوای خود نگرایید. مأخوذ است از میل عنق . (از اقرب الموارد). و حدیث مااطلی نبی قطّ، از این معنی است ؛ یعنی بهوای خود نگرایید. (از متن اللغة). || کج گردیدن ۞ بمردن و جز آن . (ناظم الاطباء). کژ گردیدن گردن بمرگ و نحو آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اطلاء کسی ؛ کج شدن گردن وی از مرگ یا جز آن : ترکت اباک قد اطلی و مالت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). چسبیدن گردن از مرگ و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). || اطلاء جانور دشتی ماده ؛ داشتن بچه ای که بدنبال وی رود. (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اطلاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طِلا. (ناظم الاطباء) (دهار) (متن اللغة) (المنجد). رجوع به طلا شود. || ج ِ طَلی ̍، بمعنی شخص . (از متن اللغة) (از المنج...
اطلاء. [ اِطْ طِ ] (ع مص ) بمعنی مطاوعه ٔ مجرد آن است . تطلی . (از متن اللغة). رجوع به تطلی و طَلْی شود. اندوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ...
اتلاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تلو، بمعنی پس رو چیزی و بمعنی رفیعو بلند و بچه ٔ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب ).
اتلاء. [ اِ ] (ع مص ) در پی کردن . (منتهی الارب ). پی درپی آوردن . || متقدم شدن . || حواله کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || عهد و زن...
عتلاء. [ ع ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَتیل . (منتهی الارب ). مزدور و خادم . (آنندراج ).
اتلا. [ اَ ] (اِخ ) از قرای ذمار در یمن . (مراصد).
اتلع. [ اَ ل َ ] (ع ص ) درازگردن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.