اطلاع
نویسه گردانی:
ʼṬLAʽ
اطلاع . [ اِ] (ع مص ) اطلاع ستاره و خورشید؛ پدید آمدن آن . (از اقرب الموارد). اطلاع ستاره ؛ طلوع کردن آن . (از متن اللغة). || قی کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اطلاع مرد؛ قی کردن وی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). قی کردن آدمی . (آنندراج ). || اطلاع معروف به کسی ؛ نیکویی کردن با وی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نیکوئی کردن با کسی . (ناظم الاطباء). || اطلاع رامی ؛ از بالای هدف گذرانیدن تیر را. (از منتهی الارب ). از بالای نشانه گذرانیدن تیر را. (ناظم الاطباء). از سر آماج گذرانیدن تیر را. (آنندراج ). گذشتن تیر تیرانداز از بالای نشانه . و عبارت اساس چنین است : گذشتن تیر تیراندازاز سر نشانه . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاع فلان ؛ شتابانیدن او را. (منتهی الارب ).شتابانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة). || اطلاع کسی را بر رازش ؛ آگاهانیدن او را. (از منتهی الارب ). وقوف دادن کسی رابر سرّ خود. (آنندراج ). آگاهانیدن کسی را بر راز خویشتن . (ناظم الاطباء). اطلاع فلان بر رازش ؛ آشکار کردن آن را برای وی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شکوفه برآوردن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اطلاع نخل ؛ بیرون آمدن شکوفه ٔ نخستین آن . (از اقرب الموارد)؛ پدید آمدن طَلْع آن . (ازمتن اللغة). || برآوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بیرون آمدن گیاه . (از اقرب الموارد). بیرون آمدن کشت . (از متن اللغة). || دیده ور گردانیدن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || دیده ور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ) (زوزنی ). || بربالای چیزی برآمدن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ). || بر چیزی مشرف شدن . (از اقرب الموارد).اطلاع سر کسی ؛ مشرف شدن بر چیزی . || بر بالای کوه برآمدن . (از متن اللغة). || اطلاع فلان بر کسی ؛ آمدن وی بناگاه . (از اقرب الموارد). هجوم کسی . (از متن اللغة). || اطلاع به فجر؛ نگریستن بدان هنگام برآمدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاع خرمابن ؛ مشرف شدن آن بر گرداگردش . (از متن اللغة). رجوع به مُطلعة شود. || اطلاع کسی را بر چیزی ؛ دانا کردن وی را. || اطلاع خرمابن ؛ دراز شدن نخیل . (از متن اللغة).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اتلاع . [ اِ ] (ع مص ) گردن بیفراشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). گردن برافراشتن آهو از جای خود: اتلع الثور من الکناس ؛ سر بیرون کرد گاو از جای ب...
اتلاع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پوشیده شدن کار و خبر و مرگ و حیات کسی بر کسی .