اطلاع یافتن . [ اِطْ طِ ت َ ] (مص مرکب ) آگاه شدن . باخبر شدن . مطلع گشتن . استحضار یافتن . مستحضر شدن : اِشراف ؛ اطلاع یافتن بر چیزی . اِطراف ؛ اطلاع یافتن بر چیزی . تشفیر؛ اطلاع یافتن بر کاری . (منتهی الارب )
: مانا که خسف خاک بدل بود آب را
شاه اطلاع یافت مگر از نهان آب .
خاقانی .
توبه در این حالت که بر هلاک خویش اطلاع یافتی سودی نکند. (گلستان ). صاحبدلی بر این حال اطلاع یافت . (گلستان ). چندانکه بر درمهاش اطلاع یافت ببرد و بخورد. (گلستان ).
توان ز پرتو آن یافت بی صفای ضمیر
بچشم اهل هوس اطلاع بر اسرار.
واله هروی (از آنندراج ).