اطلاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . از دست دادن .و بمجاز، خرج کردن
: باد پادشاهی بر سر وی [محمد] شد و طمع فرمان دادن و بر تخت ملک نشستن و مالهای بگزاف از خزاین اطلاق کردن و بخشیدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
216). مثال داد تا هزارهزار درم از خزانه اطلاق کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
273). و مثال فرمود تا تمامت آن را از وجوه ممالک او اطلاق کردند. (جهانگشای جوینی ). || آزاد کردن . رها کردن
: زود باشد که مرا در این ساعت از حبس اطلاق کنند و خلاص دهند. (تاریخ قم ص
245). || سر دادن آب و رها کردن آن
: و این کاریز بحکم دیوان پادشاه باشد و سرای امیر را عادت چنان رفتست که مایه ای از دیوان اطلاق کنند تا جولاهگان از بهر دیوان بافند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص
145). || تعیین کردن
: اندر این روز اطلاق کردند بهای بوریا و نفط تا جسد جعفر برمکی را سوخته آید ببازار چهار درم و چهار دانگ و نیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
191). || تعیین کردن لفظی بر معنایی . بکار بردن . استعمال کردن . گفتن . (غیاث )
: زهی برات بقا را ز عالم مطلق
نکرده کاتب جان جز بنام تو اطلاق .
خاقانی .
و قومی خاک بدهانشان الهیت بر ائمه ٔ ضلال خود که از بهایم و سباع و حشرات در مرتبه خسیس تر بودند اطلاق کردند. (جهانگشای جوینی ).