اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اطلس

نویسه گردانی: ʼṬLS
اطلس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) اقیانوس . بحر محیط که مغرب افریقا است . (فرهنگ نظام ). و ابن خلدون در این باره می نویسد: و این آبها را که دریایی عظیم است دریای محیط می نامند و آن را لبلایه بتفخیم لام دوم و اقیانوس هم می خوانند و این دو نام عجمی است و بدان دریای سبز و سیاه هم گفته می شود. (ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 1 ص 82 ). و مترجم (پروین گنابادی ) در حاشیه آرد: بعقیده ٔ «دسلان » این کلمه (لبلایه ) ممکن است تحریفی از لتلانت ۞ باشد که نخست به لتلاته و آنگاه به لبلایة تحریف شده است چنانکه بکری در ضمن وصف افریقای شمالی در تألیف خود بجای کلمه ٔ اطلس «ازلنت » بکار برده است و بنابراین جغرافی نویسان اسلامی کلمه ٔ اطلس را می دانسته اند. و رجوع به دریای محیط (یا بحر محیط) در فهرست ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون وضمیمه ٔ معجم البلدان (اطلس ) و اقیانوس و درن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
درن/اطلس (به بربری: idurar n Watlas، به عربی: جبال الأطلس) رشته‌کوهی در شمال آفریقا است که به طول ۲٬۵۰۰ کیلومتر از کشورهای مراکش، الجزایر و تونس می‌گذ...
فلک اطلس . [ ف َ ل َ ک ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از فلک الافلاک است که آن را در شرع عرش گویند، چه اطلس به معنی درم بی سک...
اطلس بافی . [ اَ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل اطلس باف . بافتن اطلس . || (اِ مرکب ) محل بافتن اطلس .
اطلس فروش . [ اَ ل َ ف ُ ](نف مرکب ) فروشنده ٔ اطلس . || مراد از آتش فروش . (از فرهنگ سکندرنامه ). (آنندراج ) : نشسته جوانمردی اطلس فروش ز خاکستر...
چرخ اطلس . [ چ َ خ ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلک الافلاک . (ناظم الاطباء). فلک نهم . (ناظم الاطباء). چرخ اکبر. عرش اعظم . کنایه از عرش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عطلس . [ ع َ طَل ْ ل َ ] (ع ص ) درازبالا. (منتهی الارب ). طویل . (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.