اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اظفار

نویسه گردانی: ʼẒFAR
اظفار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) به مراد رسیدن و پیروز شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).ظفر یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). اظفار فلان به مطلوب خویش یا به چیزی یا بر چیزی ؛ نایل آمدن و فایز شدن بدان و چیره گشتن بر آن . (از اقرب الموارد). اظفار به کسان ؛ چیره گشتن بر آنان . (از متن اللغة). || درآویختن و فروبردن ناخن خود را یا چنگ زدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ناخن در چیزی آویختن . (تاج المصادر بیهقی ). چنگال زدن و درآویختن ناخن خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) ۞ . || سرگرفتن چرغ را. (ناظم الاطباء) ۞ . سرگرفتن چرغ مرغ را. (آنندراج ). اظفار صقر طائر را؛ گرفتن آن را بچنگالش . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اظفار بابلی . [ اَ رِ ب ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اظفارالطیب شود.
اظفار بحرینی . [ اَ رِ ب َ رَ / رِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اظفارالطیب شود.
اضفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ضَفْر، بمعنی پالان بند. (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.