اعتبار گرفتن . [ اِ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پند گرفتن . عبرت گرفتن . از چیزی یا کسی اندرز و عبرت گرفتن
: ملک بر پادشه قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت .
انوری (دیوان ص 64).
شگفتی نگه کن بکار جهان
وزو گیر بر کار خویش اعتبار.
ناصرخسرو.
آنهمه رفتند و ما ای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از آنها اعتبار.
سعدی .
بگناه عشقبازی بکشم که هرکه چون من
ز تو چشم مهر داردز من اعتبار گیرد.
شفائی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).