اعراض کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . بیزاری نشان دادن . نفرت پیدا کردن . روی برگردانیدن . رخ تافتن . (فرهنگ فارسی معین ). رو گردانیدن و دامن کشیدن وسر پیچیدن و سر باززدن و برشکستن و سر بازکردن و سرکشیدن و سر وازدن از چیزی و شانه کردن و شانه گردانی و شانه خالی کردن و طرح دادن از مترادفات آن است . (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص
44). روی از چیزی گردانیدن . (ارمغان آصفی ). مجانبت کردن . عدول کردن . روی برتافتن . پشت کردن . روی گردانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). عَشو. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)
: این پدر زآن پسر کند اعراض
وآن برادر از این شود بیزار.
مسعودسعد.
ای ز حق اعراض کرده چون پرستی بت همی
حاجت از بت چون همی خواهی و هم لایسمعون .
سنایی .
از زنان اعراض کلی کردم . (کلیله ودمنه ). اگر کسی از آن اعراض نماید... همچنان باشد که آن بازرگانان . (کلیله و دمنه ). بسبب حادثه ای کارش ناتمام بماند و فرزندان او از آن اعراض کردند و بدان فال بد زدند تا خراب شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
181). ایزد تعالی در وی نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند. (گلستان ).
باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او
بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری .
سلیم طهرانی .