افزون شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برکت . زیادت . ازدیاد. نماء. نمو. تمزن . (یادداشت دهخدا). توریم . ارباء. اکرا. اردا. تدریف . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیاد. (المصادر زوزنی ). تشفیه . انفشاغ . تطاول . تمزن . کور. شِف ّ. شَف ّ. شفه . (منتهی الارب )
: گر بپیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین .
منوچهری .
که ز کشتن شمع جان افزون شود
لیلیت از صبر چون مجنون شود.
مولوی .
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود جگر چه بْوَد که که ها خون شود.
مولوی .
خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدن
مرا افزون شود بی آنکه ازملک تو کم گردد.
سعدی .