افشا
نویسه گردانی:
ʼFŠA
افشا. [ اِ ] (از ع ، اِمص ) آشکارکردگی . فاش کردگی . انتشار. (ناظم الاطباء). افشاء. رجوع به افشاء شود : چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرایم کهتران نکوشند. (گلستان ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
افشاء. [ اِ ] (ع مص ) فاش و آشکار کردن . و با لفظ کردن و شدن و دادن مستعمل است . (آنندراج ). ظاهر و آشکار کردن . (از بهارعجم ). بمعنی پراکنده ...
افشا شدن . [ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . منتشر گردیدن : قماری در محبت با غمی می باختم پنهان رخی آمد برون از پرده و این راز شد افشا.تأ...
افشا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . پراکنده کردن . (یادداشت مؤلف ) : من نیز هرآنچه سر و اخفادل داشت بر تو کردم افشا. واله هروی...
افشا دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) افشا شدن : سر ازل و راز ابد بی مدد وحی چون طعنه ٔ عدل تو به هر جادهد افشا.سنجر کاشی (از بهار عجم ).
افشا کننده . [ اِک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آشکارکننده . افشاگر.