اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اکراه

نویسه گردانی: ʼKRʼH
اکراه . [ اِ ] (ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به ستم بر کاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از مؤید الفضلاء). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). استکراه . (المصادر زوزنی ). تلجیه . (تاج المصادر بیهقی ). اذآم . دین . اجبار. (یادداشت مؤلف ). || فارسیان به معنی کراهیت و سماجت استعمال نمایند. (آنندراج ). || ناخوش داشتن . ناپسند داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). نفرت و ناپسندی و کراهت . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ناخواست . فشار. زور. (فرهنگ فارسی معین ).عدم رضامندی . عدم میل و عدم رغبت . (ناظم الاطباء).
- اکراه داشتن ؛ کراهیت داشتن . مکروه داشتن . مستکره شمردن . بد شمردن . زشت داشتن . بیمیل بودن . (از یادداشت مؤلف ).
- باکراه ؛ بکره . بعنف . عنفاً. کرهاً. بزور. باستکراه . بکراهت . (یادداشت مؤلف ). به ناخواست . بزور. (فرهنگ فارسی معین ) :
رفتیم باکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود.

خیام .


سعدیا در قفای دوست مرو
چه کنم می برد باکراهم .

سعدی .


|| (اصطلاح فقه ) باتهدید وزور یکی را به کاری داشتن . (از تعریفات جرجانی ). اکراه عبادت از الزام و اجبار است بر چیزی که شخص آنرابد دارد طبعاً یا شرعاً، و بر این کار اقدام نمی شودمگر برای دفع کار مضرتر از آن . (از تعریفات جرجانی )(از کشاف اصطلاحات الفنون ) : با این همه قسم می خوردم در حالت رضا نه در وقت اکراه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اکراه کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کراهیت نمودن . بیمیلی نمودن . نفرت کردن : چنان ز عدل تو با هم مخالفان صافندکه داغ سینه ز مرهم نمی ...
اکراح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کِرح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کرح به معنی خانه ٔ پارسای ترسایان . (آنندراج ). و رجوع ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.