الاء
نویسه گردانی:
ʼLAʼ
الاء. [ اَ ] (ع اِ)درختیست تلخ . (منتهی الارب ). درختیست تلخ که پیوسته سبز بود. (اقرب الموارد). درختیست . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیاد. تابعی و محدث است . رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیدل . محدث است . رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن سلمة. محدث است . رجوع به ابوالهیثم شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن عاصم غسانی . قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن عبدالرحمن حضرمی حرقی ، مولای حرقه . تابعی است .
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم . تابعی است . رجوع به ابوعون شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالملک . محدث است . رجوع به ابوهذیل شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سیار. تابعی است . رجوع به ابوسیار شود.
آلا. (فرانسوی ، حرف اضافه ) ۞ در کلماتی که از فرانسه در زبان ما داخل شده چون و مانند و مطابق باشد، چون : آلافرانک ، آلانگله ، آلاتورک ، آلاگ...
آلا. (ص ) آل . سرخ نیمرنگ . پشت گلی . و در فرهنگها بیت ذیل برای این معنی شاهد آمده است ، لیکن صریح در مدعا نیست : چو چشم ابر شد آلا و روی گل ...