الحاق . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسیدن . (منتهی الارب ). پیوستن به آخر چیزی . (از آنندراج ). ادراک . لَحق . لَحاق . (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول . رسیدن به کسی یا به چیزی . پیوستگی و اتصال . چسبیدگی و التصاق و منضم شدن . (ناظم الاطباء). || دررسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسانیدن و درچفسانیدن . (منتهی الارب ). پیرو کردن چیزی به چیزی و رسانیدن و پیوستن بدان . (از اقرب الموارد). وابستن به چیزی . (ازآنندراج ). ملحق کردن . پیوستن
: وألحقه بآبائه الخلفاءالراشدین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
300).
-
الحاق افتادن به ... ؛ پیوستن . منضم شدن . ملحق شدن
: و آنچه از جهة پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است . (کلیله و دمنه ).
|| (اصطلاح علم صرف ) افزودن حروف کلمه ٔ «مثالی » است تا با آن معامله ٔ همان کلمه را کنند و شرط آن یکی بودن مصدر آنهاست . (از تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: الحاق اینست که یک یا دو حرف به ترکیبی افزایند چنانکه زیادت غیر مطرد، و برای افاده ٔ معنایی باشد تا آن ترکیب بسبب آن زیادت مانند کلمه ٔ دیگر (ملحق ٌبه ) در شماره ٔ حروف گردد، و همچنین هر یک از حرکتها و سکونها چنان باشند که در ملحق ٌبه بوده اند و نیز ملحق و ملحق ٌبه در تصاریف از قبیل مضارع ، ماضی ، امر،مصدر، اسم فاعل و مفعول (اگر ملحق ٌبه فعل چهار حرفی باشد)، تصغیر و تکسیر (اگر «ملحق ٌبه » اسم چهار حرفی باشد نه پنج حرفی ) مثل یکدیگر باشند مانند کوثر (ملحق ٌبه جعفر) که یک حرف افزوده دارد، و اَلَندَد (ملحق ٌبه سفرجل ) که دو حرف افزوده دارد، اما در اِقعَنسَس َ که ملحق به احرنجم ، و اصل آن «قعس » است همزه و نون الحاقی نیستند زیرا این دو حرف در برابر همزه و نون «ملحق ٌبه » یعنی احرنجم آمده اند و تنها حرف افزوده یکی از سینهاست . و از جمله ٔ ملحقات کوکب و زینب اند که ملحق ٌبه جعفرند و اصل آنها ککب و زنب است . و اینکه گفتیم زیادت غیر مطرد باشد یعنی زیادت در افاده ٔ معنی در مثل آن مورد شایع و جاری نباشد چنانکه زیادت همزه در اکثر و افضل برای تفضیل ، و زیادت میم در مفعل برای بیان مصدر یا زمان و مکان مطرد است و از این رو این زیادات بسبب الحاق نیست . و باید دانست هر کلمه ای که بیش از سه حرف داشته و آخر آن دو حرف همجنس منفک (ادغام نشده ) باشد آن کلمه ملحق است مانند اَلَندَد و مَهدَد و سُؤدَد (بقول سیبویه )، و بنابراین مَعَدّ ملحق نیست . و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || در اصطلاح جانورشناسی الحاق در مژکداران یا انفوزوارها
۞ است . در کشف انفوزوارها غالباً مشاهده میشود که موقتاً دو حیوان به یکدیگر چسبیده اند و در ضمن تعویضی از مواد هسته ای میان آن دو صورت میگیرد، این عمل را الحاق مینامند ولی غالباً قبل از این عمل یک کاهش هسته ای و یک فعالیت هسته ای مشاهده میشود. رجوع به جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج
1 ص
105 شود. || الحاق ، اصطلاحی است در علم استیفاء. رجوع به الحاقات شود.