الزام کردن
نویسه گردانی:
ʼLZʼM KRDN
الزام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واجب کردن . ملتزم و متعهد کردن . لازم گردانیدن . ملزم و مجبور گردانیدن . رجوع به اِلزام شود : اندیشم که اگر بطوع خطبه نکنم الزام کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). همه را الزام کرد تا در دو طرف از روز ملازمت دیوان او مینمایند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 438).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.