الف . [ اَ ] (ع مص ) هزار دادن . (مصادر زوزنی ). هزار بخشیدن . (از اقرب الموارد). || (عدد، ص ، اِ) هزار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (مهذب الاسماء). بمعنی هزار، عدد معروف . (غیاث اللغات ). از عقود اعداد، و مذکر است . (از اقرب الموارد). ج ، اُلوف . (مهذب الاسماء). ج ، الوف ، آلاف . (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج ). جج ، آلافات . (دزی ج
1 ص
33)
: و ان یکن منکم الف یغلبوا الفین باذن اﷲ. (قرآن
8 / 66)؛ یعنی هرگاه از شما هزار تن باشند، به اذن خدا بر دو هزار تن پیروز میشوند:
زندگانیت باد الف سنه
چشم دشمنت برکناد کنه .
منجیک .
به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت بهر منزلی .
سعدی (بوستان ).
صاحب الالافات ؛ میلیونر. بسیار ثروتمند. (دزی ج
1 ص
33).