اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الف

نویسه گردانی: ʼLF
الف . [ اَ ل َف ف ] (ع ص ) مرد گران سنگ بطی ءالکلام عاجزدرمانده در سخن و کار. (منتهی الارب ). دیرسخن . (تاج المصادر بیهقی ). || ستبرران . (تاج المصادربیهقی ). ستبرران و ستبرگردن . (مصادر زوزنی ). آنکه رانهایش پرگوشت باشد و این در مردان عیب بشمار آید. (از ذیل اقرب الموارد). || گران زبان . (مصادر زوزنی ). گران زبان که چون در سخن درآید دهان او از زبان پر گردد. (از منتهی الارب ). کندزبان که هرگاه سخن گوید زبانش دهانش را پر کند. (از اقرب الموارد). ج ، لُف ّ، و مؤنث آن لَفّاء. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || آنکه هر دو ابرویش به هم نزدیک باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای انبوه بسیارمردم . (منتهی الارب ). جایی مُلتَف ّ که مردم آن بسیار باشند. (از اقرب الموارد). || (اِ) رگی است در خردگاه . (خرده گاه ) دست ستور. (منتهی الارب ). رگی است در وظیف دست ، و وظیف جایی است از ذراع یا ساق که باریک باشد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تسکل علف . [ ت ِ ک ِ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است در دره ٔ کتول ، دارای شیره ٔ نارنجی رنگ که زگیل را بدان مداوا کنند. (یادداشت بخط مرحوم ...
گاو خوش علف . [ وِ خوَش ْ / خُش ْ ع َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که هر چه به دهن او رسد خورد. (مثل ...) رجوع به گاو شود.
علف آستانه . [ ع َ ل َ ن َ ](اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15 هزارگزی جن...
علف خوارگان . [ ع َ ل َ خوا / خارَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ علف خواره . (ناظم الاطباء).
گوش حلقه علف . [ ح َ ق َ / ق ِ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) نامی است که در کتول به سفیدال ۞ (نوعی از گوشوارک ) دهند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ...
علف هفت بند. [ ع َ ل َ ف ِ هََب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هفت بند شود.
علف ترنجبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ رَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علف ترانگبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.