الف دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) الفت دادن . مونس کردن . خوگر کردن . سازوار گردانیدن . دوست گردانیدن . رجوع به اِلف و اُلفَت شود: ایلاف ؛ الف دادن . (تاج المصادر بیهقی )
: لطف باری این پلنگ و رنگ را
الف داد و برد از ایشان جنگ را.
مولوی .
لطف حق این شیر را و گور را
الف داده ست این دو ضد دور را.
مولوی .