الماس
نویسه گردانی:
ʼLMAS
الماس . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تسوج بخش شبستر شهرستان تبریز، که در 28 هزارگزی شمال باختری شبستر و 5 هزارگزی شوسه ٔ صوفیان - سلماس واقع است . کوهستانی و معتدل است . 441تن سکنه دارد که شیعه اندو بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
الماس افشاندن . [ اَ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریستن . اشک ریختن .
الماس زمردپیکر. [ اَ س ِ زُ م ُرْ رُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ) کنایه از تیغ و خنجر و مانند آن . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 103شود.
الماص . [ اِ ] (ع مص ) قابل شدن درخت بسر انگشت گرفتن . (از منتهی الارب ). قابل شدن درخت به اینکه با سرانگشت آنرا بتوان گرفت . (از اقرب ا...