الوار
نویسه گردانی:
ʼLWʼR
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در17 هزارگزی شمال باختری بستان آباد و 6 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل - تبریز. کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 760 تن شیعه اند که بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات و ینجه و شغل مردم گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
الوار. [ اَل ْ ] (اِ) تخته ٔ چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تخته ٔ ضخیم بلند. تخته ٔ قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر...
الوار. [ اَل ْ ] (ع ص ، اِ) جمع عربی لفظ لُرکه ایلی است در ایران . (فرهنگ نظام ). در متن اللغة آمده : لور جنسی از اکراد است - انتهی . بنظر میر...
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) نام محلی درکنار راه اصفهان به خوانسار میان علی آباد و عسکران در 82800گزی اصفهان . (یادداشت مؤلف ). در فرهنگ جغرافیا...
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) از دیههای سدن رستاق واقع در مازندران . (از مازندران و استرآباد، رابینو ص 125 و 70).
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسه ٔ اهر - خیاو. کوهستانی...
الوار. [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است نزدیک شبستر. رجوع به تاریخ هجده ساله ٔ آذربایجان چ 3 ص 440 شود.
پیش الوار. [ اَ ] (اِخ ) نام موضعی به کلا رستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 108).
الوار گرمسیری . [ اَل ْ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است . این بخش در جنوب شهرستان مذکور قرار دارد و از شمال بکوه چاه وال...