اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الوی

نویسه گردانی: ʼLWY
الوی . [ اَل ْ وا ] (ع ص ) کج : قرن الوی ؛ شاخ کج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دم تافته . (منتهی الارب ). دمی که بخلقت خمیده باشد. ج ، لُی ّ. و قیاس آن لِی ّ بکسر لام بمناسبت یاء است . (از اقرب الموارد). || راه دورو دراز ناشناخته . || مرد سخت پیکار و سخت جنگاور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت خصومت . (مصادر زوزنی ). || مرد تنها و گوشه نشین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).مؤنث : لَیّاء. (از اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به الوة و اَلوی ّ و دزی ج 1 ص 35 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
علوی . [ ] (اِخ ) ابن سیداحمدبن عبدالرحمان سقاف شافعی . رجوع به علوی سقاف شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن ابوبکربن سمیط. از متصوفه است و او راست : منهل الورّاد من فیض الامداد بشرح ابیات القطب عبداﷲبن علوی الحداد...
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن زین بن علوی بن احمد. از متصوفه ٔ حضرموت . رجوع به علوی حبشی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن زین العابدین . او راست : مناهج الاخبار فی شرح الاستبصار، که درسال 1039 هَ . ق . آن را به پایان رسانده است ....
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن جعفربن حسن بن جعفربن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب . رجوع به علوی بغدادی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن حمزةبن علی بن عبداﷲبن محمدبن حسن بن حسین علوی طبری مرعشی . رجوع به علوی مرعشی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن علی بن داودعلوی صنعانی مؤیدی زیدی . رجوع به علوی زیدی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن احمدبن یحیی زیدی . رجوع به علوی یمنی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن یحیی بن حسن بن جعفر حسینی . رجوع به علوی بغدادی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن عبداﷲ مکنی به ابوعلی . رجوع به حسین حسنی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.