اله
نویسه گردانی:
ʼLH
اله . [ اَ ل ُه ْ ] (اِخ ) آله . لقب حامدبن محمد مکنی به ابورجاء است . رجوع به همین نام شود.
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جلال خدا . بزرگی خدا . نامی برای افراد مذکر.
به معنی کشته شده در راه خدا می باشد/از القاب حضرت اسماعیل (ع)
اله اموت . [ ] (اِخ ) رجوع به الموت و نزهة القلوب چ لیدن ص 61 شود.
اله گی یا. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام شهری بود در نزدیک فرات (از کشور عراق کنونی ). رجوع به تاریخ ایران باستان ص 2475 شود.
اله کردن . [ اِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... و بله کردن ) در تداول عامه ، چنین و چنان گفتن . || لاف زدن .
اله پسین . [ ] (اِخ ) قلعه ای از اسماعیلیان نزدیک طالقان . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اله رودبار. [ اَ ل َ ] (اِخ ) از دیههای بارفروش (مازندران ). (مازندران و استراباد رابینو ص 119 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 159). در همین ترجمه بصورت ...
اله فانتین . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ رجوع به الفانتین شود.