گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اله نویسه گردانی: ʼLH اله . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام شهری قدیم در لوکانی ۞ از کشور ایتالیا، این شهر کلنی اهالی فوسه ۞ ووطن زنون ۞ و پارمنید ۞ بود و فلاسفه ٔ ایلیون بدین شهرمنسوبند. و رجوع به ایران باستان ص 846 و 861 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی اله سر اله سر.[ اَ ل َ س َ ] (اِخ ) از دیههای هزارجریب . (مازندران و استراباد رابینو ص 122 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 164). اله چوب اله چوب . [ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) همان آلاچیق یا الاچیق است ، و اصل کلمه ٔ الاچیق همین اله چوب است ، چوب به چوق و چیق تصحیف یافته .- ا... اله وله این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اله ئونر اله ئونر. [ اِ ل ِ ءُ ن ُ ] (اِخ ) ۞ یا الینور دُگوین یا داکیتن ۞ . ملکه ٔ فرانسه و سپس ملکه ٔ انگلستان . وی دختر گیوم پنجم آخرین دوک آکیت... اله آزار اله آزار. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ رجوع به العازار و الیعازر شود. اله آزار اله آزار. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ العازار. معاون و نایب مناب حضرت داود بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2609 شود. اله آباد اله آباد. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به اﷲآباد شود. اله سرمه اله سرمه . [ اَ ل َ س ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقعدر 44 هزارگزی جنوب باختری خوی . کوهستانی و سرد... اله وردی اله وردی . [ اَل ْ لاه وِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) رجوع به اﷲوردی شود. حامد اله حامد اله . [ م ِدِ اُ ل ُه ْ ] (اِخ ) رجوع به حامدبن محمد اله شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود