اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الهی

نویسه گردانی: ʼLHY
الهی . [ اِ لا ] (ص نسبی ) خدایی . ربانی . الوهی . مرکب از «اله »نام حق تعالی و یاء نسبت چنانکه در عبارت «حکم الهی اینچنین بود» و کسانی که این یا را از نفس کلمه دانند بخطا رفته اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). منسوب به اله ، در ترکیباتی از قبیل حکمت الهی ، علم الهی ، احکام الهی ، رحمت الهی ، توفیق الهی ، قوانین الهی ، وحی الهی ، درگاه الهی ، تأیید الهی و جز آن بسیار استعمال میشود : امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبانست بشکر الهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
پیغمبری ای بیخردان ملک الهی است
از ملکت قیصر به وز ملکت خاقان .

ناصرخسرو.


او سرو جویبار الهی و نفس او
چون سرو در طریقت هم پیر و هم جوان .

خاقانی .


زهی دارنده ٔ اورنگ شاهی
حوالتگاه تأیید الهی .

نظامی .


بخشایش الهی گمشده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت . (گلستان سعدی ).
- حکمت الهی ؛ علم الهی . نام یکی از اقسام سه گانه ٔ حکمت که عبارتند از ریاضی ، طبیعی و الهی . پس الهی علمی است که بحث کرده شود در آن از اموری که بوجود خارجی و تعقل هر دو محتاج نباشد بسوی ماده ، و آن معرفت اﷲتعالی و مقربان حضرت اوست که بفرمان وی اسباب دیگر موجودات شده اند چون عقول و نفوس و احکام و افعال ایشان . (از غیاث اللغات ) :
یکی از طبیعی سخن ساز کرد
یکی از الهی گره باز کرد.

نظامی .


و رجوع بترکیب بعدی شود.
- علم الهی ؛ دانش برین . خداشناسی . یزدان شناخت . و رجوع به ترکیب قبلی و «علم » (در فلسفه ) و کشاف اصطلاحات الفنون ذیل اله و کشف الظنون ذیل الهی و حکمة الاشراق ص 103، 129، 134، 152، 169 و 215 و خاندان نوبختی ص 39 شود.
- مرغ الهی ؛ ورشان . رجوع به ورشان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
الهی اسدآبادی . [ اِ لا ی ِ اَ س َ ](اِخ ) میرصدرالدین . شاعر اوایل قرن یازدهم . وی بسال 1009 هَ . ق . در حال حیات بود. (سفینه ٔ خوشگو، از فرهنگ...
الهی استرابادی . [ اِ لا ی ِ اِ ت َ ] (اِخ ) امیر الهی قصاب . شاعر قرن دهم هجری است . این مطلع از اوست :مجنون بگوشه ای ز جفای زمانه رفت دیوان...
تئودیسه، در شناخته‌ترین معنای خود، استدلالی الهیاتی است که سعی می‌کند به این پرسش پاسخ دهد که چرا خدا اجازه داده است شر در جهان وجود داشته باشد. هر تئ...
اسماء و صفات الهی. {اَ صِ تِ اِ}. صفات الله. اسامی و صفات حق تعالی. در منابع کلامی اصطلاح صفات الهی رواج بیشتری دارد، این تعبیر گاه با اسماء به کار می...
علهی . [ ع َ ها ] (ع ص ) مؤنث عَلهان . رجوع به علهان شود.
به ضم ل. پیدا و عیان در گویش کازرونی(ع.ش)
الحی . [ اَ حا ] (ع ص ) بزرگ ریش . (مهذب الاسماء). مرد درازریش یا بزرگ ریش . (از اقرب الموارد).
الحی . [ اَ ] (ع اِ) اَلح . ج ِ لَحْی . (از اقرب الموارد). رجوع به لحی شود.
صفی الدین الحی . [ ص َ یُدْ دی ؟ ] (اِخ ) در مجالس النفائس نام وی چنین ثبت شده لیکن ظاهراً وی همان شیخ صفی الدین ابحی است . چنانکه مصحح...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.